واژه ادبیات.شعر.مطالب گوناگون.سرگرمی.شعرهای فرزانه طاهری.مطالب دینی.مطالب علمی.دانلود کتاب.دانلودشعر.
| ||
|
هان اي پدر پير كه امروز مي نالي از اين درد روانسوز علم پدر آموخته بودي واندم كه خبر دار شدي سوخته بودي
مرغ دريا بادبان هاي بلندش را در مسير باد مي افراشت سينه مي سائيد بر موج هوا آنگونه خوش، زيبا
بگذار تا سپيده بخندد به روي ما بنشين، ببين كه دختر خورشيد ،صبحگاه حسرت خورد ز روشني آرزوي ما
تا پاسخي بگويد، فرياد آب را با ناله گره شده، دلتنگ، خشمگين سر زير پر كشيدم و رفتم
نه آن دريا، كه لبريز از ترانه ست به چشمانت بگو بسپار ما را به آن دريا كه ناپيدا كرانه ست
به دريا شكوه بردم از شب دشت وز اين عمري كه تلخ تلخ بگذشت به هر موجي كه مي گفتم غم خويش سري ميزد به سنگ و باز مي گشت
در اين جهان لا يتناهي آيا، به بيگناهي ماهي بغضم نمي گذارد، تا حرف خويش را از تنگناي سينه بر آرم
لبخند او، بر آمدن آفتاب را در پهنه طلائی دريا از مهر، می ستود در چشم من، وليكن
سر از دريا برون آورد خورشيد چو گل، بر سينه دريا، درخشيد شراری داشت، بر شعر من آويخت فروغی داشت، بر روی تو بخشيد !
اينگونه به خاك ره ميفكن ما را ما در تو به چشم دوستی می بينيم ای دوست مبين به چشم دشمن ما را
باران، قصيده واري
چگونه ماهی خود را به آب می سپرد
نشسته ماه بر گردونه عا
ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق
نظرات شما عزیزان: |
|
[ طراحي : قالب سبز ] [ Weblog Themes By : GreenSkin.ir ] |